عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ب وبلاگ من خوش اومدید امیدوارم بعد از خوندن مطالب نظر یادتون تره منتظر نظرات خوب شما هستم

رفاقتت با خدا در چه حده

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان میخانه عشق و آدرس faraz.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 275
:: کل نظرات : 297

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 13
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 65
:: بازدید ماه : 2215
:: بازدید سال : 6022
:: بازدید کلی : 245535

RSS

Powered By
loxblog.Com

من خودم هستم ویک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد

چه اشتباهی
8 / 8 / 1390 ساعت 7:45 | بازدید : 352 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

من بی پناهم تو بی گناهی

 - دل به تو دادم ،

چه اشتباهی از تو کشیدم شکل کبوتر

- نقاشی ام رو بگذار و بگذر تو این نبودی ،

من بد کشیدم

- آخه دلت رو هرگز ندیدم ت

و بی گناهی ،

من بی پناهم

- ایمن بمانی از اشک و آهم

 

دو دریچه،دو نگاه،دو پنجره

دو رفیق،دو همنشین،دو حنجره

دو مسافر تو مسیر زندگی

دو عزیز دو همدم همیشگی

با هم از غروب و سایه رد شدیم

قصه ی عاشقی رو بلد شدیم

فکر میکردیم آخر قصه اینه

جز خدا هیشکی ما رو نمیبینه

دو غریبه دو تا قلب در به در

دو تا دلواپس این چشمای تر

دو تا اسم،دو خاطره،دو نقطه چین

دو تا دور افتاده ی تنها نشین

عاقبت جدا شدن دستای ما

گم شدیم توو غربت غریبه ها

آخر اون همه لبخند و سرود

چشم پر حسادت زمونه بود ....

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
هدیه به تو
24 / 2 / 1390 ساعت 23:32 | بازدید : 887 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 

اگر می خوای صد سال زندگی کنی ، من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم ، چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم

فاصله عشق های معمولی را از بین می برد و عشق های بزرگ و جاودانی را شدت می بخشد . مانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می سازد

 


|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
ندارم بي توفردايي
23 / 2 / 1390 ساعت 17:16 | بازدید : 1070 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

ندارم بي توفردايي ولي ازشوق ديدارت
دلم راخوش به يادصبح فردا ميكنم هرشب
بيا يكشب تماشا كن كه بيني بادوچشم خود
كه من جان
كندن خود راتماشا ميكنم هرشب



:: موضوعات مرتبط: نجوای دل , ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نپرس چقدر دوستت دارم
21 / 2 / 1390 ساعت 21:46 | بازدید : 994 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

نپرس چقدر دوستت دارم که واژه هاخیلی کمه

                                           آخه سزاوار تو نیست اگه بگم یه عالمه

نپرس چقدر دوستت دارم ستاره تا رنگین کمون

                                        از اینجا تا شهر خدا قدر تموم کهکشون..



:: موضوعات مرتبط: نجوای دل , ,
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
میان بودن و نبودن
21 / 2 / 1390 ساعت 8:42 | بازدید : 962 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

 

میان بودن و نبودن تنها یک حرف فاصله است!
به همین سادگی!
و من...
روز و شب جریمه سنگین رفتنت را پرداختم!
و جز دل که روزی هزار بار خراش افتاد
کسی نفهمید که از "ب" بودنت
تا" نون" نبودنت فاصله تا بی نهایت بود...!

 

عاشقتم عزیزم  نرو که بدون تو میمیرم



:: موضوعات مرتبط: نجوای دل , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
دو دوست
21 / 2 / 1390 ساعت 2:33 | بازدید : 820 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

 

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم؛ بر چهره دیگری سیلی زد.
دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت: امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.
ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.
بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ یر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.
دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟!
دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.





:: موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
برای او
21 / 2 / 1390 ساعت 2:29 | بازدید : 1241 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

 

برای او مینویسم که در حساس ترین لحظات زندگی

 

 همچون همای خوشبختی بر بالای سرم به پرواز درآمد

 

            و در پناه عشق خودش زندگی و حیاتم بخشید

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: نجوای دل , ,
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
دوستت دارم
21 / 2 / 1390 ساعت 2:24 | بازدید : 1011 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )
                1000 مرتبه، 900 جمله عاشقانه را در 800 جای مختلف به 700 زبان، پیش 600 نفر تکرار کردم. 500 نفر، 400 بار آنرا به 300 زبان در 200 برگ ترجمه کردند. آنرا 100 بار برای تو در 90 روز، روزی 80 دقیقه خواندم. 70 جمله را نو 60 بار در 50 روز، روزی 40 بار برای خودت تکرار کردی. 30 بار آنرا آموختی و پس از 20 ساعت، 10 بار از تو 9 سوال کردم. 8 مرتبه به 7 سوال آن 6 بار در فاصله 5 دقیقه جواب دادی. 4 مرتبه تو را در 3 جای مختلف دعوت کردم. 2 ساعت از تو خواهش کردم تا 1 مرتبه گفتی: دوستت دارم


:: موضوعات مرتبط: نجوای دل , ,
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نه دیگر نمیگذرم
18 / 2 / 1390 ساعت 18:19 | بازدید : 1006 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک تو
اگر تا آخر دنیا نیز دنیا را بگردم نمی یابم دیگر مثل تو
با اینکه نیستم یک ذره نیز لایق تو
با خجالت میگویم این قلب بی ارزشم برای تو
قلب من مثل قلبهای دیگر زیبا و درخشان نیست
چهره ام را نبین که مثل آنها که در پی تو هستند زیبا نیست
ندارم هیچ چیز در این دنیا جز این قلب
این را هم فدای تو میکنم همین و بس
داشتم از بی کسی و غمهای گذشته میمردم
که تو را دیدم…
به عشق با تو نفس کشیدن ، زندگی به من نفسی دیگر داد
نفس عشقی که  یک بار کشیدم و دیگر نیامد لحظه ای که از درد تنهایی بمیرم
شاید تو همان رویایی که هر شب به خوابم می آمدی
برایم قصه میگفتی و تا سحر در کنارم میماندی
شاید تو همان فرشته ای که در لحظه های غم آرامم میکردی
دستهایم را میگرفتی و مرا نوازش میکردی
گاهی شک میکنم که بیدارم ، نکند که از درد تنهایی بیمارم؟
چشمهایم را باز کردم و دیدم از درد عشق است که اینگونه پر از دلهره و هراسانم
نه دیگر نمیگذرم از تو و این عشق بی پایانت
بگذار تا آرام بگیرد قلبم در آن آغوش مهربانت
در برابر عشق پاکت جز قلب عاشقم، هیچ ندارم ،
تنها نگذار مرا ای عشق بی پایانم من که به جز تو کسی را ندارم!
همین بود حرف دل من تا ابد ، محال است عشق تو از قلبم بیرون رود!



:: موضوعات مرتبط: نجوای دل , ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
مرا در بیستون بر خاک بسپارید
18 / 2 / 1390 ساعت 11:3 | بازدید : 1173 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

مرا در بیستون بر خاک بسپارید که تا شبها

غم بی همزبانی را برای کوه کن گویم

بگویم عاشقم دیوانه ام مستم

نمیدانم کدامین حال و درد خویشتن گویم

از ان گمگشته ی من هم نشانی اور ای قاصد

که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم

تو می ایی به بالینم ولی اندم که در خاکم

خوشامد گویمت اما در اغوش کفن گویم



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10

تعداد صفحات : 28