عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام ب وبلاگ من خوش اومدید امیدوارم بعد از خوندن مطالب نظر یادتون تره منتظر نظرات خوب شما هستم

رفاقتت با خدا در چه حده

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان میخانه عشق و آدرس faraz.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 275
:: کل نظرات : 297

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 28
:: باردید دیروز : 234
:: بازدید هفته : 28
:: بازدید ماه : 5091
:: بازدید سال : 11125
:: بازدید کلی : 250638

RSS

Powered By
loxblog.Com

من خودم هستم ویک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد

نازنین
5 / 9 / 1390 ساعت 13:39 | بازدید : 350 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

 

این هم برا آبجی خودم نازنین.


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
یه نامه زیبا و خواندنی حیفه نخونین این پست رو
5 / 9 / 1390 ساعت 8:55 | بازدید : 286 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

 

نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش

ژرالدین دخترم:

اینجا شب است٬ یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.

نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن٬ به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم. من از توخیلی دورم، خیلی دور...... اما چشمانم کور باد،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.

تصویر تو آنجا روی میز هست. تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزلیزه" میرقصی. این را میدانم و چنانست که گویی در این سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهایت را می‌شنوم و در این ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می‌بینم.

 

شنیده ام نقش تو در نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش. اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد٬ در گوشه ای بنشین٬ نامه‌ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار. من پدر تو هستم٬ ژرالدین من چارلی چاپلین هستم. وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه‌ها گفتم. قصه زیبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بیدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پیرم می‌آمد٬ طعنه اش می‌زدم و می‌گفتمش برو.

 

 من در رویای دخترم  خفته ام. رویا می‌دیدم ژرالدین٬ رویا.......

رویای فردای تو، رویای امروز تو، دختری می‌دیدم به روی صحنه٬ فرشته ای می‌دیدم به روی آسمان٬ که می‌رقصید و می‌ شنیدم تماشاگران را که می‌گفتند: "دختره را می‌بینی؟ این دختر همان دلقک پیره "اسمش یادته؟ "چارلی". آره من چارلی هستم. من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه حریر شاهزادگان می‌رقصی. این رقص‌ها  و بیشتر از آن  صدای کف زدنهای تماشاگران٬ گاه تو را به آسمان‌ها خواهد برد. برو. آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن.

 

زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه‌های تاریک را، که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی می‌لرزد. من یکی ازاینان بودم ژرالدین  و در آن شبها  در آن شبهای افسانه ای کودکی‌های تو، که تو با لالایی قصه‌های من  به خواب می‌رفتی٬ و من باز بیدار می‌ماندم در چهره تو می‌نگریستم، ضربان قلبت را می‌شمردم، و از خود می‌پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟ پس..........

 

تو مرا نمی‌شناسی ژرالدین. در آن شبهای دور ٬قصه‌ها با تو گفتم٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم. این داستانی شنیدنی است‌:

داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست‌ترین محلات لندن آواز می‌خواند و می‌رقصید و صدقه جمع می‌کرد.این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد بی خانمانی را چشیده ام. و از اینها بیشتر٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می‌زند  اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می‌خشکاند،  احساس کرده ام. بااینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد. از تو حرف بزنیم، داستان من به کار تو نمی‌آید.

 

 به دنبال تو نام من است: چاپلین. با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند  خود گریستم.

ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می‌کنی٬ تنها رقص و موسیقی نیست.

نیمه شب هنگامی ‌که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی، آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن، اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می‌رساند٬ بپرس٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت٬ چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار. به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده ام٬ فقط این نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند. اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی.

 

گاه به گاه٬ با اتوبوس٬ با مترو شهر را بگرد. مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی یکبار با خود بگو : "من هم یکی از آنان هستم." تو یکی از آنها هستی - دخترم، نه بیشتر، هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد، اغلب دو پای او را نیز می‌شکند و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی، همان لحظه صحنه را ترک کن، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می‌شناسم، از قرنها پیش آنجا، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا، رقاصه‌هایی مثل خودت را خواهی دید. زیبا تر از تو، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو. آنجا از نور کور کننده‌ی نورافکن‌های تآتر "شانزلیزه" خبری نیست.

نور افکن رقاصگان کولی، تنها نور ماه است نگاه کن، خوب نگاه کن. آیا بهتر از تو نمی‌رقصند؟

اعتراف کن دخترم. همیشه کسی هست که بهتر از تو می‌رقصد.

 

همیشه کسی هست که بهتر از تو می‌زند و این را بدان که در خانواده چارلی، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن، ناسزایی بدهد.

من خواهم مرد و تو خواهی زیست. امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی، همراه این نامه یک چک سفید برایت می‌فرستم. هر مبلغی که می‌خواهی بنویس و بگیر. اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می‌کنی، با خود بگو : "دومین سکه مال من نیست. این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد."

جستجویی لازم نیست. این نیازمندان گمنام را٬ اگر بخواهی  همه جا خواهی یافت.

 

اگر از پول و سکه با تو حرف می‌زنم٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه‌های شیطان خوب آگاهم٬ من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می‌روند٬ نگران بوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می‌گویم دخترم: مردمان بر روی زمین استوا٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار  سقوط می‌کنند. شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد.

آن شب٬ این الماس٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود٬ و سقوط تو حتمی ‌است.

 

شاید روزی  چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی٬ همیشه سقوط می‌کنند.

دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه٬ این الماس بر گردن همه می‌درخشد.......

 

.......اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی، با او یکدل باش، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد. او عشق را بهتر از من می‌شناسد. و او برای تعریف یکدلی، شایسته تر از من است. کار تو بس دشوار است، این را می‌دانم.

 

به روی صحنه، جز تکه ای حریر نازک، چیزی بدن ترا نمی‌پوشاند. به خاطر هنر می‌توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت. اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند. برهنگی، بیماری عصر ماست، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می‌زنم.

 اما به گمان من، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می‌داری.

بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد. مال دوران پوشیدگی. نترس، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کاش بارانی ببارد
5 / 9 / 1390 ساعت 8:37 | بازدید : 910 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

کاش بارانی ببارد ☂

کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند
 
بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند
 
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
 
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند
 
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
 
شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند
 
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
 
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند


:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
سری جدید پ ن پ
4 / 9 / 1390 ساعت 3:14 | بازدید : 324 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

 سری داغ و جدید پ....ن....پ

 

 

 

 

نشستم تو تاکسی پیر زنه میخواست پیاده بشه پولاش یه کم پاره پوره بود به

راننده گفت تورو خدا ببخشید اونقد جر واجره روم نمیشه بدم 

راننده تاکسیه گفت پولاتون؟ 

پَــــ نَ پَــــ ....استغفرالله!!! 

........ 
 تو صف خودپرداز وایسادم...یارو از راه رسیده میگه داداش خودپردازه دیگه؟ 

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ خود فروشه!! 

شبای احیا توبه کرده داره همه ی پولایی که کار کرده رو بر میگردونه به ملت..! 
........

رفتیم دستشویی عمومی شلوغ بود ملت صف کشیده بودن که یکی

از آخر صف گفت: کار من سرپایی...گفتم پــــَ نه پــــَ ما می خوایم بستری شیم... 

........ 

سر جلسه امتحان میگم استاد چقدر وقت داریم؟

میگه تا آخر امتحان؟ پَـــ نَه پـَـــ تا ظهور امام زمان ! 
........

دوستم سگ باغمون رو ديده، ميپرسه اگه دزد بياد اين گاز هم ميگيره؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ گذاشتيمش وقتي دزد اومد با اس ام اس بهمون اطلاع بده ! 
........

شمارمو رو يه کارت نوشتم گرفتم جلو دختره ميگم : قابل شما رو نداره! 

با اکراه مي پرسه : شماره س ؟ 

پ نه پ آيا ميدانيد شما برنده ي خوش شانس يک گاوصندوق

 پر از طلاي بانک ملت شديد؟ بگير اينم رمزشه 
........

رفتم در مرغ فروشی یارو گفت مرغ میخوای؟

گفتم پ نه پ گشت ارشادم مرغات حجاب ندارن 
........

از خستگی دارم میمیرم ، 18ساعت خوابیدم ! 

بابام اومده میگه خسته بودی انقد خوابیدی؟ 

پـــــــــــ نــــــــــــــه پـــــــــــــ 

دارم تمرین میکنم اسممو بزارنن تو لیست اصحاب کهف! 

........ 

لپ تاپم رو بردم نمایندگیش، می گم ضربه خورده کار نمیکنه،

یارو میگه ضربه فیزیکی؟!! پـَـــ نــه پـَـــ یکم بی محلی کردم، ضربه روحـــی خورده! 

........ 

یک ساعته داشتم با یه زانتیا کورس میزاشتم... !

آخرش یارواومده میگه:داری کورس میزاری؟

گفتم:پَ نه پَ مریض دارم واسه همین دارم تند میرم...!

میگه:کوفتِ پــَ نه پــَ بزن کنار کنترل نامحسوسه 
........

رفتم گوسفند زنده بخرم، يارو ميپرسه واسه قرباني ميخواييد؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخوام نصبش كنم رو داشبورد ماشين بجاي خوشبوكننده و دكوري ! 
........

رفتم ماشینو از پارکینگ بگیرم، یارو میپرسه میرید داخل؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دیگه مزاحمتون نمیشم، فقط به ماشینم بگید من دم در منتظرشم ! 
........

زنگ خونه دوستمو زدم، میگم حمید هست؟ پدرش میپرسه حمید خودمون؟

پـَـَـ نــه پـَـَــ حمید تبلیغات رب تبرک! 
.......

مهمون اومده، چايي ريختم براش، ميگم تازه دمه بفرماييد،

ميگه دستت درد نكنه چاييه؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ نوشابه دم كشيدم برات، تازه دمه! 
.......

تو کوچه مون زنه با ماشین افتاده بود تو جوب!!!!!!! 

داشت اینور اونورشو نگاه میکرد..... 

دوستم گفت دنبال کمکه؟؟؟؟؟؟ 

پـَـــ نــه پـَـــ میخواد ببینه داور دیده یا نه!!!!!! 
.........

مهمون اومده خونمون جلوش پا شديم، ميگه بشينيد توروخدا

براي من پاشديد؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ همينجوري خوشحاليم، داريم موج مكزيكي ميريم ! 
........

به همكارم ميگم همين الان يه فيلم باحال دانلود كردم،

ميگه از تو اينترنت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ از تو كانال كولر،

اتفاقاً پهناي باندشم زياده، قطعي هم نداره ! 
.........

رفتم داروخونه میگم آقا واسه سوسک یه چیز بدید سریع و

موثر باشه، میگه واسه کشتنش؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه حموم کردنش،

یه چیز بدید که پوستش بلوری و نرم بشه!

 

شما هم یه وقت نظر ندیناااا



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عاشقانه
2 / 9 / 1390 ساعت 12:52 | بازدید : 355 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

 

اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست شب بی تابش ماه روی تو برده امانم …

***************************

کمی از غصه هایم یاد بگیر که وقتی بودی با فکر رفتنت و وقتی رفتی با فکر بر نگشتنت همراه من ماند!!

***************************

آهای همیشگی ترینم تمام فعلهای ماضیم را ببرچه در گذر باشی چه نباشی برای من استمراری خواهی بود….من هر لحظه تو را صرف میکنم..

***************************

ماکه همسایه ی اشکیم ولی با دلِ تنگ گر لبی خنده زندیاد شماییم همه شب

***************************

اگر به یادت نمی ایم دلیل فراموشی تو نیست…من ترس از ارتفاع دارم..

***************************

رُخ به رُخ که شدیم من مات شدم… !و تو چون پادشاهی کهاز اینگونه فتح ها را زیاد دیده است بی اهمیت ، رد شدی

***************************

ای معنی انتظار یک لحظه بایست دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟برگرد نگاهم کن و یک جمله بگوتکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟

***************************

زندگی یعنی بخند هرچند که غمگینی
ببخش هرچند که مسکینی
فراموش کن هرچند که دلگیری…

***************************

تو را با دیگری دیدم که بی من شادمان بودی
گمانم بود بی احساسی و تو بیش از آن بودی
رها کردی مرا رفتی شکستن بود تقدیرم
تمام فکر من هستی به فکر دیگران بودی

***************************

چقــدر باید بگذرد؟؟تا مـن در مـرور خـاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شم.تنـــم نلــرزد…..بغضــم نگیــرد…..

***************************

تا دست به قلم میبرم تو تمام واژه ها میشوی…با یک واژه من چگونه خط خطی کنم تو را؟؟؟

***************************

چه می شد اولین روز جـدایی ، برایم تا قیامت شب نمی شدوجود پاک و سرشار از امیدت ، گرفتار سکوت و شب نمی شد

***************************

با تو بودن همیشه پر معناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یک کاسه آب یک دریاست
بی تو دردم به وسعت صحراست

***************************

بدون مکالمه عشق به جان کندن می افتد؛ و چقدر هم سخت است دوام بخشیدن به این گفتگوهای آبی روشن

***************************

به هیچ روزی پ‍‍س ات نمی‌دهم!
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه‌ای
به هیچ، هیچی!
سخت چسبیده‌ام
تمامت را…

***************************

چه رابطه ی مرموزی است….میان پیداترین زخم و پنهان ترین راز!!

***************************

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریاافتادم و باید بپذیرم که بمیرم

***************************

سالهاست که معنای این را نفهمیده ام “رفت و آمد” یا “آمد‌ و رفت” ؟آدمها می‌روند که برگردند ، یا می‌آیند که بروند

***************************

صدایت درگوشم زمزمه می شود ونگاهت درذهن مجسم… ولی من تو رامی خواهم نه خیالت را.

***************************

هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو، دلی را به دریا زدم که ازآب، واهمه داشت

***************************

قرارمان فصل انگور، شراب که شدم بیا… تو جام بیاور من جان!

***************************

تو را آرزو نخواهم کرد..هیچ وقت..! تو را زمانی می خواهم که خودت بیایی نه با آرزوی من.

***************************

حکایت من و تو حکایت آسمان و زمین است فقط چیزی شبیه رعدوبرق مارا به هم می رساند

***************************

چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار نیمه گم شده ات را کامل بیابی!!!!!

***************************

خداوند همه چیز راجفت آفرید:جز بینی ودها ن وقلب،مى دونى چرا؟چون بایدبراى خودت یک هم نفس یک هم زبان ویک هم دل پیداکنى

***************************

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویای خوش خاطره ها میبندم
بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

***************************

هر که خوبی کرد زجرش می دهند هر که زشتی کرد اجرش می دهند باستان کاران تبانی کرده اندعشق را هم باستانی کرده اندهرچه انسانها طلایی تر شدندعشق ها هم مومیایی تر شدند

***************************

تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم…صبورم


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
عاشقی
2 / 9 / 1390 ساعت 12:52 | بازدید : 336 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

سری جدید عکس های لحظه های عاشقی


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
سلاممممم نظر خواهی
2 / 9 / 1390 ساعت 12:45 | بازدید : 314 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

نظرتون راجع به اهنگ وب چیه بزارمش یا بردارم

من که خیلی دوسش دارم اما چون خیلی غمگینه میگم بردارمش

اخه تو این دنیا که دو روز بیشتر نیست چرا اهنگ غمگین گوش بدی........ چیزی که زیاده بهونه واسه شادی هس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بهترینم
2 / 9 / 1390 ساعت 12:39 | بازدید : 509 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است..............


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عکس های متحرک
1 / 9 / 1390 ساعت 12:41 | بازدید : 335 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )

www.pix2pix.orgwww.pix2pix.orgwww.pix2pix.org

نوشته شده در دو شنبه

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
مشکل ما
1 / 9 / 1390 ساعت 12:39 | بازدید : 349 | نوشته ‌شده به دست fateme | ( نظرات )
مشکل ما ندانستن نیست .
 
 
 مشکل ما عمل نکردن به دانسته ها است .
 

کشنده ترین نیرویی که شور و اشتیاق و امید به زندگی

 

را از بین می برد ترس است .

 

www.pix2pix.org

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 28